من..او..خداودیگرهیچ

آخرین مطالب

امکانات وب

سلام... مدتها نبودم...انگار حس وحال نوشتن دیگه نیست..محدود وبلاگهایی هستن که هنوز مثل سابق به کارشون ادامه میدن. این چند ماهه اتفاق خاصی نیفتاده...برادرم حالش خداروشکر خوب خوب شد وبازهم خداروشکر... نمیدونم گفتم یا نه، ماشین خریدیم وخیلی خوشحالم! یاد دی91 بخیر روزهای اول وبلاگ نویسیم بود وای کاش هرگز اون روزها افول نمیکرد... این روزها خیلی بی حوصله ام ...حس پوچی دارم! خداکنه ازاین وضعیت بیام بیرون... بازهم میام... من..او..خداودیگرهیچ...ادامه مطلب

ما را در سایت من..او..خداودیگرهیچ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : paaarvanegia بازدید : 36 تاريخ : يکشنبه 11 دی 1401 ساعت: 15:29

شب قدر امسال

یکشنبه وسایلمو جمع کردم و با آژانس رفتم خونه مامانم!آبجی بزرگه هم تازه رسیده بود...دیگه ساعت7 بود که نون پنیر سبزی برای پذیرای از مهمونا درست کردیم!!هرسال تقریبا120یا130 تا مهمون میاد خونه مامانم! از ساعت10 مراسم شروع شدو مهمونا یکی یکی میاومدن...خاله هام با دختر خالمم اومدن...بعدم عمه بزرگم (مامان ریحان)با ریحانه و فاطمه اومدن...بعد از اونام عمه کوچیکم....اما مادر جونم نیمد...انگار شمشیرو از رو بسته!!اون مجلس برای امام علی بود....کسی که هر سال میاومده امسال به مجلس امام علی پشت کرد برای توهمات الکی!!اون شب خیلی دلم شکست...میگفتم چرا نوه های دیگه اش (بچه های دخترا من..او..خداودیگرهیچ...ادامه مطلب

ما را در سایت من..او..خداودیگرهیچ دنبال می کنید

برچسب : شب قدر امسال,تاریخ شب قدر امسال,مراسم شب قدر امسال, نویسنده : paaarvanegia بازدید : 217 تاريخ : پنجشنبه 18 شهريور 1395 ساعت: 7:36

تعطیلات...

اولین روز هفته تون بخیر!!! با تاخیر عیدتون مبارک خب روزهای آخر ماه رمضان من بیشتر سعی کردم ارتباط با خدا برقرار کنم و کمتر میاومدم نت... آخرین روز ماه رمضون امیر شیفت بود و گفت اگر شب اعلام کردن که عیده من تا12 میرسم خونه وگرنه که باید بمونم سرکار...منم خونه موندم چون میدونستم احتمال زیاد عیده و دیگه نرفتم خونه مامانم و این شد که من آخرین روز ماهو تنها افطار کردم...افطار که نه.. فقط یه چای و خرما خوردم...اون شب خداروشکر کردم که امیر هست و روزه میگیره و افطار باهمیم!!! دیگه طرفای 12 بود امیر اومد خونه و بستنی هم گرفته بود!بستنیو گذاشتم فریزر تا امیر دوش بگیره و من..او..خداودیگرهیچ...ادامه مطلب

ما را در سایت من..او..خداودیگرهیچ دنبال می کنید

برچسب : تعطیلات رسمی سال 93,تعطیلات رسمی سال 94,تعطیلات رویایی,تعطیلات رسمی سال 92,تعطیلات رسمی,تعطیلات عید فطر,تعطیلات کریسمس,تعطیلات رسمی سال 1393,تعطیلات عید فطر 92,تعطیلات عید فطر چند روز است, نویسنده : paaarvanegia بازدید : 109 تاريخ : پنجشنبه 18 شهريور 1395 ساعت: 7:36

تابستانه...

عصر روز دوشنبه بخیر دقیقا 10 روزه ننوشتم....دلیلش بی موضوعی بود ...اینکه هرروز از خواب بیدار میشدم یکم کار خونه میکردم...یه چیزی میخوردم وتا شب فقط خودمو با تلوزیون و نت سرگرم میکردم!واقعا روزهای بلند تابستون خیلی کسل کننده اس خیلی! روزگار بر وقف مراده وحال روحیم خیلی از ماه رمضون بهتر شده...خداروشکر بابام با یه حال خوب برگشته خونه واز عید فطر خونه اس!شرایط و وضع زندگی خانوادم خیلی بهتراز ماه رمضون شده اما روابط با مادرجون و عمه ها هنوز هم همونه...یاد چند سال پیش بخیر روزهای بلند تابستون ...خونه مادرجون با ریحانه و فاطمه و عمه ها...چقدر خوش میگذشت...بخاطر اینک من..او..خداودیگرهیچ...ادامه مطلب

ما را در سایت من..او..خداودیگرهیچ دنبال می کنید

برچسب : تابستانه رادیو,تابستانه مدل مانتو,تابستانه مانتو,تونیک تابستانه,کفش تابستانه, نویسنده : paaarvanegia بازدید : 105 تاريخ : پنجشنبه 18 شهريور 1395 ساعت: 7:36

کلافه شدم...

عصراولین روز هفتتون بخیر... عاقا من کلافه شدم....خسته شدم بخدا از این دردسرای توی آشپزخونم... دیشب مامانم اینا با آبجی بزرگه رو برای شام دعوت کردم خونه امون...همه چی عالی برگزار شد ،غذا هاودسرها عالی شده بود وخداروشکر مهمونی خوب بود تااینکه بعداز شام ظرفارو گذاشتم ماشین ظرفشویی بشوره...همه چی اوکی بود ماشینم روشن کردم ورفتم به میوه چیدن ...10 دقیقه بعد دیدم ماشین خاموش شده...تعجب کردم ولی هرکاری کردم روشن نشد...امیر وبقیه هم اومدن ولی روشن نشد که نشد...چند بار دیگه هم امتحان کردم ولی روشن نشد! امروزم همسر زنگ زده نمایندگیش وقراره ساعت6 بیاد... واقعا خسته شدم.. من..او..خداودیگرهیچ...ادامه مطلب

ما را در سایت من..او..خداودیگرهیچ دنبال می کنید

برچسب : کلافه شدم,از بیکاری کلافه شدم, نویسنده : paaarvanegia بازدید : 232 تاريخ : پنجشنبه 18 شهريور 1395 ساعت: 7:36

برادر....

بعداز کلی دوری سلام... این مدت نبودم والانم حال مساعدی ندارم....چهارشنبه ساعت11 شب بهم خبر دادن که دادشم تصادف کرده وبیمارستانه،تارسیدم بیمارستان داغون شدم از استرس از نگرانی....وقتی رسیدم تمام فامیل...دوست وآشنا اونجا بودن،فک کردم که خدایی نکرده..... وای از اون شب که تا صبح توبیمارستان وپشت در اتاق عمل جون هممون بالا اومد،مردیم....همه فقط وفقط دعا کردیم وشفای تنها برادرمو از خدا خواستیم از امام رضا خواستیم! وخدادوباره بهمون برگردوندش....متاسفانه برادرم ضربه مغزی شده بود وعمل شد....اما خداخودش دوباره برش گردونند...هنوز ای سی یو بستریه ،اما خداروشکر بهتره. من..او..خداودیگرهیچ...ادامه مطلب

ما را در سایت من..او..خداودیگرهیچ دنبال می کنید

برچسب : برادر مرتضی پاشایی,برادر جان داریوش,برادر یعنی,برادر الناز شاکردوست,برادر شوهرم منو کرد,برادر مهران مدیری,برادر حسن,برادر احسان علیخانی,برادر شوهر,برادر و خواهر, نویسنده : paaarvanegia بازدید : 122 تاريخ : پنجشنبه 18 شهريور 1395 ساعت: 7:36